بانوی طلبه‌ای که از عاشقانه‌سرایی به شعر آیینی رسید؛ چه شد در قالب نیمایی سرودم


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: راضیه مظفری متولد آذر ۱۳۷۶ در شهر قم و بزرگ‌شده همین شهر است. از این شاعر به تازگی کتاب «روزی که نمی‌دانم» توسط انتشارات سوره مهر، در قالب دوره ادبی مطلع منتشر شده است. روزی که نمی‌دانم دارای ۳۱ غزل، ۱ مثنوی، ۷ نیمایی و ۱۱ رباعی و دوبیتی در موضوعات عاشقانه، آئینی، اجتماعی و مقاومت است.

این سراینده، طلبه سطح دو جامعه الزهرا (س) است و تا امروز در جشنواره‌هایی مثل جشنواره شعر و داستان سوره، اربعین، مقاومت، دفاع مقدس، مادرانه، اشراق و حجره‌های ساحلی برگزیده شده است.

به بهانه انتشار کتاب «روزی که نمی‌دانم» گفتگویی با این شاعر جوان داشتیم تا درباره ویژگی‌های فنی و محتوایی شعرش، نگاهش به شعر، تنوع قالبی و مضمونی در مجموعه‌شعر روزی که نمی‌دانم، وضعیت شعر طلاب و… با او صحبت کنیم.

مشروح این گفتگو در ادامه می‌آید؛

* خانم مظفری، چه‌طور وارد حوزه شعر شدید؟

از سال ۱۳۹۵ به صورت تخصصی شعر را شروع کردم و با انجمن‌ها آشنا شدم. از سال ۹۳ شعر می‌نوشتم ولی با جلسه‌ای آشنایی نداشتم؛ به همین خاطر شعرهایم حرفه‌ای و قوی نبودند. از سال ۹۵ با جلسه «پنجره» با مدیریت آقای شرافت و برقعی شعر برایم جدی‌تر شد. بعد از آن در جلسات آفاق از طرف دفتر تبلیغات حوزه علمیه یا جلسات استاد سیدمهدی حسینی که در حوزه هنری برگزار می‌شد، شرکت کردم. در ادامه هم از حضور آقای سیدمهدی موسوی برای شعر نیمایی استفاده کردم و مدیون همه اساتیدم هستم.

* در مقطع راهنمایی اهل شعر نبودید؟

خیلی جسته و گریخته. مثلاً گاهی شعرهای حافظ را حفظ می‌کردم. من قبل از دوران راهنمایی نثر می‌نوشتم، ولی نمی‌دانستم چه چیزی و چگونه باید بنویسم. این نثرها ادامه داشت تا اینکه یکی از شب‌های ماه مبارک رمضان دیدم حرف‌هایم موزون شدند. اولین شعری که نوشتم یک مثنوی مناجاتی بود و طبیعتاً پر از ایراد. ۲۰ بیت نوشتم و به دبیر ادبیات‌مان نشان دادم. ایشان هم تشویق کردند و همین شد که به مرور شعر برایم جدی‌تر شد.

* چه چیزی در شعر برای شما جذاب بود که به سمتش آمدید؟

شعر را با شعر عاشقانه شروع کردم. یکی دو شعرم همان اوایل مناجاتی بود ولی بعد همه عاشقانه شد. البته بعد از تجربه‌های شعر عاشقانه، خودم طبعم را به سمت شعر آئینی سوق دادم، ولی بنیان طبعم عاشقانه‌سرا بود. جذابیت شعر برای من این بود که فکر می‌کردم شعر برای شاعر یک سکر خاص به همراه دارد. فضایی دارد که آدم در عالم واقعی نمی‌تواند تجربه‌اش کند. شاعری دنیای خاصی دارد. وقت‌هایی که آدم از دنیای واقعی خسته است به شعر پناه می‌برد و وارد فضای رازآلودی می‌شود که از هر دغدغه‌ای آسوده‌اش می‌کند. این چیزها در شعر برایم جذاب بود.

بانوی طلبه‌ای که از شعر عاشقانه به سروده آیینی رسید؛ چه شد در قالب نیمایی سرودم

* شما به عنوان یک طلبه، آن هم در قم، شعر را با شعر عاشقانه شروع کردید. جالب است که قم شاعران آیینی‌سرای خوبی دارد. چه شد عاشقانه‌سرا شدید؟

قم به خاطر فضایی آیینی‌اش، هم شاعران آئینی خوبی دارد، هم شاعران عاشقانه‌سرای برجسته‌ای. اینکه چرا به سمت شعر عاشقانه رفتم، دلیل درونی دارد. بعضی از شاعران هستند که آیینی‌سرا هستند و بعد به سمت عاشقانه کشیده می‌شوند، بعضی‌ها هم عکس این مسیر را طی می‌کنند. من از عاشقانه‌سرایی شروع کردم و بعد به آیینی‌سرای رسیدم. البته در یک زمانی به استاد سیدمهدی حسینی می‌گفتم دوست دارم آئینی بنویسم و ایشان می‌گفتند تلاشی برای آیینی‌نوشتن نکن و بگذار پایه‌های زبانت شکل بگیرد و بهترین اشعارت، اشعار اهل بیتی باشد.

من چند سال عاشقانه نوشتم و وقتی دیدم که نمی‌توانم آئینی بنویسم، تصمیم گرفتم یک سال هیچ شعری ننویسم تا زمانی که آئینی بنویسم. یعنی یک وقفه‌ای برای خودم ایجاد کردم. بارها بود که مصرع‌ها و بیت‌های عاشقانه می‌آمدند اما آنها را کنار می‌گذاشتم. بعد از مدت‌ها دیدم که یک شعر برای حضرت زهرا (س) به زبانم آمده است.

* منظورتان همین غزلی است که در کتاب «روزی که نمی‌دانم» منتشر شده؟

بله. من نمی‌توانم شعر کوششی بنویسم. خیلی برایم سخت است. اگر جوشش برایم اتفاق نیفتد، نوشتن شعر خیلی برایم سخت می‌شود. آن شب داشتم وصیت‌نامه حضرت زهرا (س) را می‌خواندم که این شعر جوشید. بعد از یک وقفه، اولین شعر آئینی من بود که متولد شد. بعد از این شعر فاطمی بود که شعرهای نصفه و نیمه عاشقانه را تکمیل کردم و خیالم راحت شد.

* یکی از ویژگی‌های غزل شما زبان روان و ساده آن است. فکر می‌کنید دلیلش چیست؟ در حوزه زبان از چه کسانی تأثیر گرفته‌اید؟

فکر کنم همین که جوششی می‌نویسم، یکی از دلایل روان بودن شعرم باشد. وقتی تو شعر را جوششی و از درون می‌نویسی، ارکان جمله خود به خود در جای خودشان می‌نشینند. جدا از این، شاعران خانم خوبی با من هم‌دوره بودند و من می‌توانستم شعرشان را بخوانم. مثلاً من شعر خانم اعظم سعادتمند را خیلی دوست داشتم. همچنین شعر مهدی فرجی و پانته‌آ صفایی را هم می‌خواندم. فکر می‌کنم شعر این عزیزان روی زبان شعرم اثر گذاشته‌اند.

* درباره نحوه انتخاب شعرهای کتاب صحبت کنیم. چرا این شعرها را انتخاب کردید؟

تعداد اشعارم خیلی زیاد بود. تقریباً دو سه برابر این مجموعه شعر داشتم، ولی آنها را گلچین کردم و به این شعرها رسیدم. هم غزل‌ها را گلچین کردم، هم رباعی‌ها را و هم نیمایی‌ها را. دوست داشتم اولین کتابم شامل بهترین شعرها باشند.

بانوی طلبه‌ای که از شعر عاشقانه به سروده آیینی رسید؛ چه شد در قالب نیمایی سرودم

* ترکیب شعرهای کتاب از نظر مضمونی چگونه است؟

عاشقانه، اجتماعی، آئینی و مقاومت. سعی کردم هم از لحاظ قالب و هم از لحاظ موضوع تنوع ایجاد کنم. بعضی از دوستان می‌گفتند که فقط غزل چاپ کن ولی ترجیح دادم که این تنوع قالبی هم در کتاب باشد تا برای مخاطب خسته‌کننده نباشد. سلیقه‌ها مختلف است؛ شاید کسی که نیمایی دوست دارد، شعرهای کلاسیک این کتاب را هم بخواند و علاقه‌مند شود یا برعکسش اتفاق بیفتد. برای همین ترجیح دادم همه قالب‌ها را با هم بیاورم.

* این کتاب در دوره ادبی مطلع برگزیده و منتشر شد. حضور در دوره مطلع حوزه هنری چقدر روی چاپ کتاب اول‌تان تأثیرگذار بود؟

دوره مطلع دوره‌ای بود که توسط حوزه هنری و آقای عرفانپور، برای دوستان شاعری که تا به حال مجموعه‌ای چاپ نکرده بودند برگزار شد. نزدیک ۲۰۰ نفر از دوستان آثارشان را فرستادند و در نهایت ۲۰ تا از مجموعه‌ها برای چاپ در انتشارات سوره مهر و انتشارات شهرستان ادب انتخاب شدند. همین‌جا باید از آقای عرفان‌پور تشکر کنم که در این مسیر همراه ما بودند. من از دوستانی که کتاب چاپ کرده بودند می‌شنیدم که این کار چقدر دوندگی و زحمت دارد. خداراشکر آقای عرفان‌پور این زحمات را به دوش کشیدند و ما نگران فرایند چاپ کتاب نبودیم.

* برای انتخاب شعرهای کتاب مشورت هم گرفتید؟

بله. دوره مطلع برای هرکدام از دوستان شاعر دو استاد و کارشناس تعیین کرده بود که با آنها برای انتخاب و ویرایش شعرها مشورت می‌کردند. اساتید من آقای محمدجواد شرافت و آقای حسن بیاتانی بودند که همیشه از حضور آنها استفاده می‌کردم و در چاپ کتاب هم همراه من بودند. هردو به مجموعه خیلی لطف داشتند و با اعلام نظرات‌شان به رفع نواقص کتاب کمک کردند.

* بعضی شاعران هستند که کلمات را مهندسی می‌کنند و در نهایت غزل یا مثنوی می‌نویسند. برای شاعران جوششی مثل شما، شعر چگونه خلق می‌شود؟ یعنی حال‌تان با شعر چگونه است؟

به نظرم تا وقتی که شعر به جان آدم ننشیند، روی دیگران هم تأثیری ندارد. خیلی وقت‌ها شده که حس می‌کنم مدتی است طبعم روان نیست. این‌طور زمان‌ها سعی نمی‌کنم به زور بنویسم. سعی می‌کنم حالم با شعر خوب باشد. وقت‌هایی که حس کردم حالم با شعر خوب است، شعرم هم بهتر شده است. همیشه با خودم این‌طور فکر می‌کنم که شعر مثل یک انسان می‌ماند. وقتی که می‌خواهی به زور قطعاتش را به هم بچسبانی، مثل آدم آهنی می‌شود. شاید این آدم آهنی دست‌ساز کارکرد را هم داشته باشد ولی هیچ‌وقت مثل یک انسان نمی‌شود.

شعر هم همین است. آن روحی که باید داشته باشد، بسته به حس و حال شاعر است. در کنار آن مطالعات، حضور در انجمن‌ها و استفاده از اساتید هم مهم و تأثیرگذار است؛ به خصوص که مدتی است در تهران هستم و اساتید بیشتری را می‌بینم. دوست دارم شعرم قد بکشد و رشد کند و رسالتش را انجام بدهد. اولین رسالتش هم این است که حال شاعر را خوب کند و در مرحله بعدی به عنوان یک هنر در خدمت آئین و اعتقاداتی که داریم باشد. بالاخره هر چیزی با یک هدفی خلق شده؛ هنر و شعر هم همین‌طور.

* در حال حاضر بیشتر شعر آئینی می‌نویسید یا عاشقانه؟

هردو. طوری شده که به یک تناسب رسیده است. راه را باز گذاشته‌ام و به فراخور حس و حال و جوشش، گاهی عاشقانه و گاهی آئینی و گاهی اجتماعی می‌نویسم. باید ببینم در آن لحظه طبعم به چه سمتی سوق دارد.

بانوی طلبه‌ای که از شعر عاشقانه به سروده آیینی رسید؛ چه شد در قالب نیمایی سرودم

* واکنش‌ها و بازخوردها به کتاب «روزی که نمی‌دانم» چه‌طور بوده است؟

خداراشکر. نمی‌دانم اساتید از آرایه اغراق برای شعرهای من استفاده کرده‌اند یا نه! ولی لطف داشتند و بازخوردهای خیلی خوبی گرفتم و راضی هستم از اینکه کتاب را چاپ کردم. امیدوارم در آینده شعرهای بهتری سروده شود و کتاب به کتاب سیر رشدم صعودی باشد.

* خودتان کدام غزل از کتاب را بیشتر دوست دارید؟

شعرها برای شاعر مثل بچه آدم است. واقعاً انتخاب کردن سخت است.

* جدا از اینکه طلبه هستید و طبیعتاً روی شعر شما سایه می‌اندازد، خودتان چه نگاهی به شعر عاشقانه دارید؟

شعر عاشقانه دو نوع است. یک نوع عاشقانه‌های نجیب و پاک است که بدون پرده‌دری و ابتذال از عشق صحبت می‌کنند، یک نوع هم عاشقانه‌ای است که نگاه‌های دیگری دارند و خیلی صریح هستند و گاهی مبتذل هم می‌شوند. می‌توان در شعر عاشقانه طوری حرف زد که در عین عاشق بودن و از عشق گفتن، حد و حدود هم رعایت شود. یعنی نقش دین هم در شعر عاشقانه باشد. در یکی از شعرها می‌گویم «برای عشق ورزیدن مسیر بهتری هم هست / اگر در خاطرت بودم دعایم کن، دعاگویم». گاهی همین‌قدر ساده می‌شود با دعا کردن عشق را رساند. در یکی از شعرها می‌گویم «شنیدم قاصدک می‌گفت احوالت مساعد نیست / برائت حمد خواندم تا مداوایت کنم از دور». من فکر می‌کنم شعر نتیجه زیست شاعر است و شاعر باید در شعرش بازتاب داشته باشد. آنطور که خودش زندگی می‌کند، در شعر عاشقانه‌اش هم تجلی پیدا می‌کند. اگر خوب عاشقی کنیم، شعرمان هم شعر عاشقانه متفاوت و زیبایی خواهد بود.

* می‌دانید که خیلی از شاعران هم کوششی هستند. درباره شعر جوششی و کوششی و تفاوت‌هایشان چه فکر می‌کنید؟

برایم جالب است اشعاری که دوستان به آنها لطف داشتند، اشعاری بوده که زیاد چکش‌کاری نشده است. یعنی شعرهایی که آنها را نوشته‌ام و سعی کرده‌ام با کمترین ویرایش آنها را منتشر کنم، بیشتر مورد استقبال قرار گرفته است. البته بعضی شاعرها هم هستند که با کوشش شعرهای بهتری می‌نویسند. برای من این‌طور است که شعرهای حسی و جوششی‌ام بیشتر به دل می‌نشیند. مگر اینکه شعر زیاد حسی نباشد و بخواهم یک کار فرمی یا زبانی را در آن پیاده کنم؛ آنجا بیشتر خط می‌زنم و می‌نویسم.

* یکی از شعرهای خوب شما که من هم بسیار دوستش دارم، غزل حضرت زهرا (س) در همین کتاب است. این شعر را هم بدون چکش‌کاری نوشتید؟

بله. فقط بیت اول این شعر را تغییر دادم. دیگر ابیات ویرایش‌های خیلی جزئی داشتند. شاکله اصلی این شعر جوشش است.

* درباره رباعی‌ها و نیمایی‌ها هم صحبت کنیم. بعضی شاعران فقط در یک قالب می‌نویسند ولی شما در چند قالب شعر دارید. چرا؟

بسته به موضوع و مضمونی که می‌خواهم بنویسم، نگاه می‌کنم این مضمون در کدام قالب می‌نشیند. اگر بخواهم زیادی روی آن موضوع مانور بدهم، قالب‌های بلندتر را انتخاب می‌کنم، وگرنه رباعی و دوبیتی. اگر احساس کنم وزن مزاحم آن مضمون است، نیمایی می‌نویسم.

بانوی طلبه‌ای که از شعر عاشقانه به سروده آیینی رسید؛ چه شد در قالب نیمایی سرودم

* خیلی خوب است در قالب‌های مختلف شعر می‌گوئید. درباره تجربه نوشتن نیمایی هم صحبت می‌کنید؟

تا همین دو سه سال پیش نیمایی نمی‌نوشتم. در یک جلسه‌ای اولین‌بار نیمایی نوشتم و وقتی آن را در جلسه خواندم، مورد تشویق قرار گرفت. استاد سیدمهدی موسوی که نیمایی‌سرای فوق‌العاده‌ای هستند، به این شعر لطف داشتند. با راهنمایی ایشان شعر نیمایی کار کردم و نوشتم و خط زدم. یک سری کلمات، کلمات خیلی جدید و نویی هستند و احساس می‌کنی ظرف شعر کلاسیک برایش کوچک است؛ از این نظر قالب نیمایی می‌تواند کمک کند که شعرهای به‌روزتری بنویسی.

نیمایی از این نظر برای من جذاب است. من هم یک مدت به صورت تخصصی فقط نیمایی می‌نوشتم ولی الان همه قالب‌ها را می‌نویسم.

* به نکته خوبی اشاره کردید. می‌توان در شعر نیمایی درباره وقایع روزمره هم شعر نوشت. مثلاً چرا شاعران ما از ظرفیت نیمایی برای شعر گفتن و حرف زدن درباره غزه استفاده نمی‌کنند؟

دقیقاً همین‌طور است. هم می‌شود مضامینی را که حس می‌کنی حرف زیادی درباره‌شان داری در نیمایی بیان کنی. هم زمانی که می‌خواهی از یک مضمون پرتره بگیری، می‌توانی از قالب نیمایی استفاده کنی. یعنی واقعاً ظرفیت بالایی دارد. حتی می‌شود در نیمایی قالب‌های جدیدی مثل نیمایی‌پیوسته کار کرد. بچه‌های انقلابی ما کمتر سراغ فضاهای نو رفته‌اند. فکر می‌کنم مضامین آئینی و انقلابی را خیلی خوب می‌توان در نیمایی به کار برد. امیدوارم که بیشتر به این قالب توجه شود.

* امیدوارم خود شما هم شعر نیمایی را جدی‌تر بگیرید و با دغدغه‌ها و حرف‌هایی که دارید، شعرهای نیمایی خوبی از شما بخوانیم. به عنوان آخرین سوال، دوست دارم درباره اوضاع شعر بانوان طلبه از شما بپرسم. اوضاع شعر بانوان طلبه را چطور می‌بینید؟

شاعران طلبه خوبی داریم که بخش زیادی از آنها هم خانم هستند. واقعاً کارهای خوبی تولید می‌کنند و در حوزه‌های مختلف حرف برای گفتن دارند. کنگره شعر اشراق که هرساله برگزار می‌شود، فضای خیلی دوستانه و خوبی را بین طلبه‌های شاعر ایجاد کرده و باعث شده است با شاعران طلبه زیادی آشنا شویم. خداراشکر خانم‌های طلبه هم بسیار فعال هستند و روز به روز پیشرفت می‌کنند. یکبار استاد بیابانکی داور یکی از جشنواره‌های شعر طلاب بودند؛ ایشان می‌گفتند فکر نمی‌کردم شعر طلاب به خصوص شعر خانم‌های طلاب اینقدر خوب باشد. شعر طلاب خانم پویا و فعال است و امیدوارم که با توجه و حمایت بیشتر، این مسیر را با موفقیت بیشتر طی کند.



منیع: خبرگزاری مهر

پس از جشنواره فجر، سخت‌گیرتر شده‌ام؛ شاعر جوان نباید مغلوب غرور شود!


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: حسین دهلوی شاعر جوانی است که سال گذشته با کتاب «دلبستگی» در بخش «شعر بزرگسال» هجدهمین جشنواره شعر فجر برگزیده شد. از دهلوی پیش از این دو کتاب دیگر به نام‌های «مجنون در تهران» ‌ توسط انتشارات سپیده‌باوران و «آشفتگی» ‌ توسط انتشارات «نزدیکتر» ‌ منتشر شده است.

به بهانه نزدیک شدن به نوزدهمین جشنواره شعر فجر، سراغ دهلوی رفتیم تا درباره نگاهش به غزل، تجربه برگزیده شدن در جشنواره شعر فجر و فعالیت‌های اخیرش با او صحبت کنیم.

مشروح این گفتگو در ادامه می‌آید؛

* آقای دهلوی شما در جشنواره شعر فجر سال گذشته برگزیده شدید. اینکه جوان‌ترین برگزیده شعر فجر شدید، چه احساسی داشت؟ فکر می‌کنید توجه چنین جشنواره‌ای به شعر جوانان چقدر اهمیت دارد؟

اولش گمان نمی‌کردم چنین اتفاقی بیفتد، اما بعد از اینکه جایزه برگزیده‌ بخش ترانه را به آقای سلیمانی دادند، متوجه شدم بنای این‌جشنواره بر جوان‌گرایی است. این‌رویکرد، نشان‌دهنده‌ توجه ویژه‌ برگزارکنندگان به استعدادهای جوان و فراهم‌آوردن فرصتی برای رشد و دیده‌شدن آن‌هاست. قطعاً توجه به شعر جوانان، نه‌تنها باعث پیشرفت و شکوفایی آن‌ها می‌شود، بلکه از دلسردی و ناامیدی ایشان نیز جلوگیری می‌کند. این حرکت، می‌تواند انگیزه‌بخش باشد و به آن‌ها این باور را بدهد که تلاش‌هایشان دیده می‌شود و ارزشمند است.

البته، شاعر جوان نیز باید مراقب باشد مغلوب غرور نشود. موفقیت‌های اولیه می‌توانند وسوسه‌انگیز باشند، اما مهم این است که شاعر جوان همواره به یاد داشته باشد که هنر، راهی طولانی و پرچالش است و نیاز به تلاش مستمر و فروتنی دارد. جایزه‌ها و تقدیرها، هرچند شیرین و انگیزه‌بخش هستند، اما نباید باعث توقف یا خودبینی شوند. شاعر جوان باید همواره در حال یادگیری و بهبود خود باشد و از تجربه‌های پیش‌رو به‌عنوان فرصتی برای رشد استفاده کند. من فکر می‌کنم جشنواره شعر فجر و رویکرد جوان‌گرایانه آن، می‌تواند الگویی برای سایر رویدادهای فرهنگی و هنری باشد تا با حمایت از جوانان، به غنای ادبیات و هنر کشور کمک کنند. امیدوارم این روند ادامه پیدا کند و شاهد شکوفایی هرچه بیشتر استعدادهای جوان در عرصه‌ شعر و ترانه باشیم.

شاعر جوان نیز باید مراقب باشد که مغلوب غرور نشود. موفقیت‌های اولیه می‌توانند وسوسه‌انگیز باشند، اما مهم این است که شاعر جوان همواره به یاد داشته باشد که هنر، راهی طولانی و پرچالش است و نیاز به تلاش مستمر و فروتنی دارد. * درباره کتاب دلبستگی توضیح بدهید. این‌کتاب چه شعرهایی دارد؟ فضای مضمونی آن چه‌طور است؟

دلبستگی مجموعه‌ای است که شامل ۳۸ غزل می‌شود و بیشتر حجم آن را غزل‌های عاشقانه تشکیل می‌دهد. در کنار این غزل‌ها، چند غزل آئینی نیز در مجموعه وجود دارد که به آن تنوع و عمق بخشیده‌اند. در فرآیند ایجاد این مجموعه، سعی کردم تا حد ممکن ابتدا خودم را راضی کنم و اثری خلق کنم که برای خودم قابل‌قبول و معنادار باشد. این رضایت شخصی، برایم بسیار مهم بود، چون معتقدم اگر اثری برای خالقش رضایت‌بخش نباشد، نمی‌تواند مخاطب را نیز تحت تأثیر قرار دهد. به همین خاطر تقریباً دو سال به گزینش و ویرایش اشعار پرداختم تا بتوانم بهترین و تأثیرگذارترین اشعار را انتخاب کنم. این فرآیند، نتیجه‌اش شد کتاب دلبستگی. در این مسیر، تلاش کردم تا هر شعر به‌گونه‌ای باشد که نه‌تنها احساسات و اندیشه‌هایم را به‌درستی بیان کند، بلکه برای مخاطب نیز جذاب و تأمل‌برانگیز باشد. امیدوارم این مجموعه بتواند با مخاطبان ارتباط برقرار کند.

* چرا غزل را به عنوان قالب اصلی انتخاب کردید؟ فکر می‌کنید در ادامه هم غزل را ادامه بدهید یا به سمت دیگر قالب‌ها مثل نیمایی هم خواهید رفت؟

غزل، دریای بی‌کرانی است؛ قالبی که توانسته قرن‌ها زنده بماند و نفس بکشد و در عین کهن بودن تازه بماند، قابل احترام و ستایش است و به خاطر همین ویژگی‌هاست که به آن احترام می‌گذارم. غزل، با ظرفیت بی‌نهایتش، می‌تواند احساسات و اندیشه‌ها را در قالب کلماتی موزون و آهنگین به تصویر بکشد و هر بار با خواندنش، تازگی و عمق خود را حفظ کند. این قالب، برای من جایگاه ویژه‌ای دارد و همیشه آن را جدی‌تر و مهم‌تر از سایر قالب‌ها می‌دانم.

با این حال، قالب نیمایی نیز برایم عزیز و دوست‌داشتنی است. شاعران مورد علاقه‌ام، مانند اخوان ثالث و قیصر امین‌پور، با نیمایی‌های فوق‌العاده‌شان، این قالب را در نظرم درخشان و جذاب جلوه داده‌اند. بارها نیمایی‌های مرحوم قیصر را زیر لب زمزمه می‌کنم و از خواندن هزارباره‌شان لذت می‌برم. نیمایی‌های او، با آن زبان ساده و عمیق، همیشه مرا تحت تأثیر قرار می‌دهند و احساس می‌کنم این‌قالب نیز ظرفیت‌های بی‌شماری برای بیان احساسات و اندیشه‌ها دارد.

پس از جشنواره فجر، سخت‌گیرتر شده‌ام؛ شاعر جوان نباید مغلوب غرور شود!

* یعنی به زودی از حسین دهلوی مجموعه‌شعر نیمایی می‌خوانیم؟

با وجود علاقه‌ام به قالب نیمایی و تجربه‌ی سرودن در این قالب، فکر می‌کنم بیشتر غزل‌سرا باقی بمانم تا شاعر نیمایی. غزل برایم جدی‌تر و مهم‌تر است.

* به‌نظرتان ظرفیت‌های غزل و نیمایی چه تفاوتی با هم دارند؟

ظرفیت غزل اگر بی‌نهایت باشد، ظرفیت نیمایی را می‌توان «بی‌نهایت بعلاوه یک» دانست. نیمایی، قالب لحظه‌هاست؛ قالبی که به شاعر این امکان را می‌دهد تا بدون هیچ اضافه‌ای، لحظه‌های ناب و خالص زندگی را به تصویر بکشد. در نیمایی، هر کلمه به‌دقت انتخاب می‌شود و هر جمله، بار معنایی عمیقی را با خود حمل می‌کند. این قالب، با آزادی‌ای که به شاعر می‌دهد، اجازه می‌دهد تا احساسات و اندیشه‌ها در خالص‌ترین شکل خود بیان شوند. نیمایی، مانند پنجره‌ای است به سوی لحظه‌هایی که شاید در قالب‌های دیگر نتوان به‌راحتی آن‌ها را بیان کرد. این قالب، با ریتم و ساختار منعطفش، به شاعر اجازه می‌دهد تا بدون محدودیت‌های وزن و قافیه‌ی سنتی، به بیان احساسات و تجربیات خود بپردازد.

با این‌حال، غزل نیز با ظرفیت بی‌نهایتش، همیشه جایگاه ویژه‌ای در دل من دارد. غزل، با موسیقی کلمات و ظرافت‌های بیانی‌اش، «همیشه» مرا به سوی خود جذب می‌کند. اما نیمایی، با آن آزادی و خلوصش، «گاهی» مرا به سوی خود می‌کشاند و اجازه می‌دهد تا لحظه‌های ناب زندگی را در قالب کلمات به تصویر بکشم. در نهایت، هر دو قالب، غزل و نیمایی، هر کدام به شیوه‌ی خود، ظرفیت‌های بی‌نهایتی برای بیان احساسات و اندیشه‌ها دارند. انتخاب بین این دو، بیشتر به حال و هوای شاعر و لحظه‌ای که در آن قرار دارد بستگی دارد. برای من، غزل همیشه خانه‌ی اصلی‌ام خواهد بود، اما نیمایی نیز پنجره‌ای است به سوی لحظه‌هایی که نمی‌توان از آن‌ها گذشت.

بعد از جشنواره فجر، من سخت‌گیرتر شدم و کمتر شعر نوشتم. شاید بهتر باشد بگویم که گزیده‌تر نوشتم. برای چاپ کتاب شعر بعدی، نه عجله‌ای دارم و نه برنامه‌ای. می‌خواهم با آرامش و دقت بیشتری کار کنم و مطمئن شوم که هر شعری که در کتابم جای می‌گیرد، ارزش چاپ شدن را دارد. * بعد از جشنواره شعر فجر چه اتفاقی افتاد؟ چه‌قدر شعر نوشتید؟

همیشه بعد از جشنواره‌ها، شاعر برگزیده در کانون محبت بی‌دریغ و بی‌پایان اهل ادب قرار می‌گیرد. از انجمن‌های ادبی محلی گرفته تا انجمن‌های بزرگ و مطرح‌ترین شب‌های شعر کشور، همه به استقبال فرد برگزیده می‌آیند و او را در آغوش می‌گیرند. این محبت و توجه، هرچند شیرین و دل‌گرم‌کننده است، اما عمری کوتاه دارد؛ شاید شش یا هفت ماه بیشتر دوام نیاورد. بعد از جشنواره‌ی فجر، من سخت‌گیرتر شدم و کمتر شعر نوشتم. شاید بهتر باشد بگویم که گزیده‌تر نوشتم.

* کتاب بعدی را چه زمانی منتشر می‌کنید؟

برای چاپ کتاب شعر بعدی، نه عجله‌ای دارم و نه برنامه‌ای. می‌خواهم با آرامش و دقت بیشتری کار کنم و مطمئن شوم که هر شعری که در کتابم جای می‌گیرد، ارزش چاپ شدن را دارد. شاید این رویکرد، زمان‌بر باشد، اما برایم مهم است که کتاب بعدی‌ام، اثری باشد که بتوانم به آن افتخار کنم.

* توصیه‌ای به شاعران جوان دارید؟

آرزوی موفقیت می‌کنم؛ اول برای غزل فارسی، که همیشه برایم عزیز و گرامی بوده است. و بعد امیدوارم چرخ روزگار جوری نچرخد که شعر گفتن، دغدغه‌ی چندم شاعران هم‌عصر و هم‌نسل من شود. شعر، به‌ویژه غزل، گنجینه‌ای است که باید حفظ شود و به نسل‌های بعدی منتقل گردد. امیدوارم شاعران جوان، با عشق و علاقه‌ی بیشتری به این هنر مقدس بپردازند و آن را زنده نگه دارند.



منیع: خبرگزاری مهر

طنین خطبه‌هایت در گلوگاه زمان مانده‌ست


به گزارش خبرنگار مهر، حسین عباس‌پور شاعر جوان، شعر تازه‌ای برای امیرالمومنین حضرت علی بن ابیطالب (ع) سروده که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.

این غزل را در ادامه می‌خوانیم؛

*

لهیب ذولفقارت بر تن گردن‌کشان مانده‌ست

طنین خطبه‌هایت در گلوگاه زمان مانده‌ست

یداللهی و گشته دست عقل از وصف تو کوتاه

گواه عجز ما انگشت‌های بر دهان مانده‌ست

تو را دیدیم سر تا پا یقین بر قله ایمان

همان‌جا که خلیل‌الله درگیر گمان مانده‌ست

سلونی گفتی و با ریشخندی جهل پاسخ داد

تو را که ردپایت ماورای آسمان مانده‌ست

مزین شد اذانم با تمسک بر ولای تو

شهادت می‌دهم از برکت نامت اذان مانده‌ست

شکوه جانفشانی‌های تو آغاز دوران است

تویی که در دل تاریخ نامت جاودان مانده‌ست

میان کوچه‌های شهر عطرت هم چنان جاری‌ست

تو رفتی طعم خرمای تو در کام جهان مانده‌ست

به عشقت دل سپردن اول سیر الی الله است

امام‌العارفین، در سینه شوق بذل جان مانده‌ست

شب تنهایی کوفه چه بر روز دلت آورد؟

که بغضی استخوانی در گلویت همچنان مانده‌ست

یقین دارم که نزدیک است رستاخیز عشاقت

همانا فصل شورانگیزی از این داستان مانده‌ست



منیع: خبرگزاری مهر

شهرستانی که مردمش پای «سرزمین شعر» می‌نشینند؛ می‌توان با شعر مردم را پای تلویزیون نشاند


سعید بابایی شاعر جوان تبریزی از شرکت‌کنندگان فصل سوم برنامه تلویزیونی «سرزمین شعر»‌ در گفتگو با خبرنگار مهر درباره حضورش در این برنامه گفت: به خاطر شناختی که آقایان علی‌محمد مودب یا وحید سمنانی از من داشتند، به این برنامه معرفی و توسط آنها به سرزمین شعر دعوت شدم. برای ضبط برنامه به تهران آمدم. ضبط برنامه تقریبا یک هفته طول کشید و این روزها از شبکه یک و شبکه چهار درحال پخش است.

وی افزود: این‌برنامه از این نظر که سرزمین شعر به صورت تخصصی به شعر می‌پردازد، کار مهم و برجسته‌ای است. این خلأ همیشه در صداوسیما بود که شعر در آن حضور تزئینی داشت. به خاطر همین کم‌توجهی‌ها بود که شاعران همیشه می‌گفتند کاش شعر در تلویزیون حضور بیشتری داشته باشد و ای کاش اصلا مدیریت یکی از شبکه‌ها با شاعران باشد تا ببینید می‌توان درباره شعر برنامه خوب ساخت. سرزمین شعر ثابت کرد اگر حمایت وجود داشته باشد، می‌توان مردم را با شعر پای تلویزیون نشاند.

شهرستان چاراویماق پای سرزمین شعر

این‌شاعر جوان درباره بازخوردهای حضور در این برنامه گفت: شهرستان ما شهرستان چاراویماق یک شهرستان کوچک در آذربایجان شرقی است و تقریبا ۳۵ هزار جمعیت دارد. البته خود شهر نهایتا هفت هشت هزار نفر است ولی با روستاهای اطرافش به ۳۵ هزار نفر می‌رسد. از وقتی که پخش برنامه سرزمین شعر شروع شده، وقتی خانواده‌ها من را بیرون می‌بینند می‌گویند انگار داریم جام جهانی نگاه می‌کنیم! من هم به کسی نگفته‌ام که در قسمت‌های بعدی چه اتفاقی می‌افتد و این بندگان خدا می‌گویند ما دعا می‌کنیم که او اول شوی! در صورتی که تمام قسمت‌های برنامه ضبط شده و به مرور پخش می‌شود. واقعا شور و حال عجیبی در بین مردم شهرستان ما ایجاد شده و هروقت، من را می‌بینند محبت می‌کنند و دوست دارند که من برنده شوم. یک نکته جالب هم این که در یکی از قسمت‌ها آقای کاظمی به من گفتند در افغانستان هم شهرستانی به نام شهرستان چاراویماق وجود دارد.

بابایی درباره حضور شاعران افغانستان در برنامه سرزمین شعر گفت: با یکی دو تا از شاعران افغانستانی که در سرزمین شعر حضور داشتند هم‌اتاق بودم. واقعا بهترین دوستان من در سرزمین شعر، شاعران افغانستانی بودند. با آهم همدلی بسیار زیادی داشتم و واقعا شاعران خوبی هم بودند. بعضی از آنها اگر در انتخاب شعر دقت بیشتری می‌کردند، شاید تا مراحل بالاتر هم می‌آمدند. ارتباط با شاعران افغانستان وقتی برایم جالب‌تر شد که به واسطه آقای کاظمی متوجه شدم در افغانستان هم شهری به نام چاراویماق داریم. جالب اینکه مردم این شهر افغانستان هم ترک هستند. این نشان می‌دهد که مردم ما چقدر با هم پیوند و اشتراک و همدلی دارند.

وی درباره استقابل مردم شهرستان چاراویماق از برنامه سرزمین شعر گفت: در کانال‌های خبری شهرمان برنامه‌های سرزمین شعر را اطلاع‌رسانی می‌کنند. کانال‌های خبری چاراویماق صفحه من را در فضای مجازی رصد می‌کنند. با همین اطلاع‌رسانی همه مردم پای برنامه می‌نشینند و آن را می‌بینند. چون شهر کوچک است، سرزمین شعر قشنگ گل انداخته است. مردم شهرستان چاراویماق می‌دانستند که من شاعر هستم، ولی تا امروز اینقدر به شعر و شاعری من توجه نشده بود. من قبلا به شبکه سهند هم رفته بودم ولی بازتاب آن برنامه قابل مقایسه با برنامه سرزمین شعر نیست. ابتدا قرار بود این برنامه در شبکه چهار پخش شود، به همین خاطر دانش‌آموزانم با من شوخی می‌کردند که شما را به شبکه‌ای دعوت کردند که کسی نگاه نمی‌کند! به آنها می‌گفتم شما به خاطر من نگاه کنید. بعد که برنامه به مراحل نهایی پخش رسید، گفتند هم شبکه یک و هم شبکه چهار برنامه را پخش می‌کنند. وقتی برنامه در شبکه یک هم پخش شد، بیشتر مورد توجه قرار گرفت و مخاطبان بیشتری با آن آشنا شدند.

بابایی همچنین گفت: حضور آقای مدرس به‌عنوان مجری برنامه خیلی به آرامش شاعران کمک می‌کرد. گاهی می‌دیدیم آقای مدرس به نکته‌ای اشاره می‌کند که از نظر داورها پنهان مانده است. این که ایشان به نکاتی درباره شعر شاعران اشاره می‌کرد و این مقدار روی شعر اشراف داشت، خوشحال‌کننده بود.

وی درپایان درباره انتقاد و پیشنهادش برای بهترشدن این‌برنامه تلویزیونی گفت: فکر می‌کنم در این فصل حضور موسیقی زیاد بود و اگر کمتر از آن استفاده می‌شد بهتر بود.



منیع: خبرگزاری مهر

یک‌بار دیدمت، پس از آن چشم خویش را؛ در شهرمان برای تماشا گذاشتم


به گزارش خبرنگار مهر،‌ سورنا جوکار شاعر جوان همدانی، به مناسبت فرا رسیدن ۱۳ رجب و سالروز ولادت امیرالمومنین (ع) شعر تازه‌ای سروده که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.

این غزل را در ادامه می‌خوانیم؛

*

از لحظه‌ای که در حرمت پا گذاشتم

دیدم قدم به عالم معنا گذاشتم

چون رودِ بی‌قرار، پس از سال‌ها فرار

آرام سر به شانۀ دریا گذاشتم

آنقدر با شتاب دویدم به سوی تو

خود را در ابتدای سفر جا گذاشتم

وقتش رسیده بود، ولی کار مرگ را

از شوق دیدن تو به فردا گذاشتم

یک‌بار دیدمت، پس از آن چشم خویش را

در شهرمان برای تماشا گذاشتم

چرخی به دور خود زد و فریاد زد «علی»

هر گوشه‌ای که قبله‌نما را گذاشتم…



منیع: خبرگزاری مهر

پدرم چون به کسی ظلم نمی‌کرد تو طول روز؛ نفساشو شبا با خیال راحت می‌کشید


به گزارش خبرنگار مهر، رضا شریفی شاعر و مداح اهل بیت (ع)، به مناسبت روز پدر و سالروز ولادت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع) شعر تازه‌ای سروده و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.

این شعر محاوره را در ادامه می‌خوانیم؛

*

پدرم کارگر مردم بود و زحمت می‌کشید

واسه‌ی یه لقمه نون خیلی مرارت می‌کشید

روزگار باهاش یکم نامهربونی کرد ولی

باز تا وقتی زنده بود بار محبت می‌کشید

پدرم چون به کسی ظلم نمی‌کرد تو طول روز

نفساشو شبا با خیال راحت می‌کشید

پدرم بازی دنیا رو اگرچه باخته بود

پدرم اگرچه خیلی وقتا حسرت می‌کشید

ولی ما رو دست مرتضی علی سپرده بود

فقط از علی و اولادش منت می‌کشید

خدا رحمت کنه نوکراتو یا اباالحسن

که شبانه‌روز تو رو زدن صدا اباالحسن

*

پدرم همیشه عطر و بوی رنج و غم می‌داد

وقت استراحتش رو تخت غصه لم می‌داد

مثل من مدعی مسلمونی نبود ولی

خدا رو همیشه به اسم علی قسم می‌داد

پدرم با اینکه هیئتی نبود، مُحَرّما

تو خونه سینه می‌زد، دم می‌گرفت و دم می‌داد

سقف خونه چکه داشت؟ یا که بابام گریه می‌کرد؟

نمی‌دونم ولی بالشش که بوی نم می‌داد

اعتقادم اینه که بابام یه مرد عادی بود

اسم مرتضی علی بود که بهش جنم می‌داد

حرفِ از علی کجا و گوش نامحرم غیر؟

اول و آخر مردای جهان ختم بخیر…

*

من مثه بابام خاطرخواتم علی، خداروشکر

هرچی پیش بیاد بازم پاتم علی، خدا رو شکر

مثل بچگیم که خوابتو دیدم، دوسِت دارم

گرچه قدر و شأنتو نفهمیدم، دوسِت دارم

روزگارم خوبه پیشت، بیا درهمش نکن

هر کاری می‌کنی این ارادتو کمش نکن

یه کاری کن که به دردت بخورم ابوتراب

توی فتنه‌ها از عشقت نبُرم ابوتراب…



منیع: خبرگزاری مهر

علی بوتراب است و من خاک پایش؛ به عالم شرف دارد این خاک بودن


به گزارش خبرنگار مهر، محمود حبیبی کسبی، شعر تازه‌ای برای امیرالمومنین حضرت علی بن ابی‌طالب (ع) سروده که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.

این غزل را در ادامه می‌خوانیم؛

*

به پای غلام علی خاک بودن

می‌ارزد به سلطان افلاک بودن

همه افتخار خلایق همین است

طفیل شهنشاه لولاک بودن

خوشا در صف سینه‌چاکان حیدر

چنان کعبه‌ی پیرهن‌چاک بودن

علی بوتراب است و من خاک پایش

به عالم شرف دارد این خاک بودن

طواف ضریحش چنان مستی آرد

که انگور روییده از تاک بودن

به سینه زند سنگ نام علی را

چه شغل شریفی‌ست حکاک بودن

هوای بهشت از سر ما پریده

خوشا در نجف خاک و خاشاک بودن

به پای علی سوخت، این کار زهراست

در آتش چو پروانه بی‌باک بودن

به روز قیامت فقط مهر مولاست

ترازوی آلوده یا پاک بودن

دمی شادی دیدنش وقت مردن

می‌ارزد به یک عمر غمناک بودن



منیع: خبرگزاری مهر

با خودم می‌گویم از این‌دو چه‌چیزی برتر است؛ خونِ بر عمامه یا عمامه خونین تو؟


به گزارش خبرنگار مهر، سیده فرشته حسینی شاعر جوان، برای شهیدان علی رازینی و محمد مقیسه‌ دو قاضی انقلابی و قاطع در برابر مخلان امنیت مردم، سروده تازه‌ای دارد.

این غزل را در ادامه می‌خوانید؛

*

در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو

روزگار ساده تو، حجره رنگین تو

چشم بستم تا هجوم اشک را مخفی کنم

چشم وا کردم بیاموزم کمی از دین تو

درد دین داری و عمری خون دل قوتت شده

داغ‌ها جاری است بر پیشانی پرچین تو

بی‌تعلق، بی‌ریا، در خاک و خون افتاده‌ای

سادگی، آزادگی، افتادگی آیین تو

با خودم می‌گویم از این دو چه چیزی برتر است؟

خونِ بر عمامه یا عمامه خونین تو؟

می‌رود از سینه‌ات رنج تمام سال‌ها

آن زمانی که می‌آید عشق بر بالین تو



منیع: خبرگزاری مهر

شعر نباید محدود به کنگره‌ها باشد؛ شاعری که در ۷۰ سالگی جوانانه شعر می‌گوید!


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: خدابخش صفادل، شاعر پیشکسوت نیشابوری روز گذشته در اختتامیه کنگره ملی دفاع مقدس که در قزوین برگزار شد، برگزیده بخش «شعر دفاع مقدس با بهره‌گیری از مضامین عاشورایی» شد. صفادل متولد ۱ آبان ۱۳۳۲ است، اما با اینکه بیش از ۷۰ سال سن دارد، در بیشتر کنگره‌ها، جشنواره‌ها و مجامع ادبی کشور شرکت می‌کند و ترسی هم ندارد برگزیده نشود.

به بهانه برگزیده شدن صفادل در کنگره ملی دفاع مقدس، سراغش رفتیم تا درباره شعر، زندگی با ادبیات، کنگره ملی شعر دفاع مقدس و کتاب‌های تازه‌اش صحبت کنیم.

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانیم؛

* آقای صفادل فکر کنم هفتاد سالگی را هم رد کرده‌اید، ولی هنوز مثل جوانان سی‌ساله شعر می‌نویسید. درست است؟

البته من ۲۶ سال بیشتر ندارم!

* از زمانی که وارد شعر شدم، شما شعر می‌گفتید و همان زمان هم پیشکسوت شعر نیشابور بودید. این روحیه از کجا می‌آید که تا این سن، شعر می‌گوئید و در کنگره‌ها و انجمن‌ها شرکت می‌کنید؟

با شعر زندگی می‌کنم، با کتاب و ادبیات و شاهنامه و حافظ و سعدی زندگی می‌کنم. یعنی شعر و ادبیات جزو جدایی‌ناپذیر زندگی من هستند. یک اصطلاحی است که می‌گویند «هم فال است، هم تماشا». وقتی که من بر بال شعر پرواز کنم و گوشه گوشه ایران را به بهانه همین کنگره‌ها و مجامع ادبی ببینم و با دوستان شاعر هم صحبت شوم، حضور در این کنگره‌ها را برایم خوب و لذت‌بخش می‌کند. این دورهمی‌ها تأثیرات خوبی دارد و باعث می‌شود که اشراف بیشتری به شعر خودت و دیگران داشته باشی. هم لذت دیدار و سفر و گشت و گذار است و هم تبادل شعر و ادبیات و شنیدن نقطه نظرات دیگران.

* چند سال است شعر می‌نویسید؟

وارد دانشگاه که شدم، بعد از یکی دو سال دیدم که یکی از دوستان با کتاب حافظ دارد به جلسه‌ای می‌رود. گفتم کجا می‌روی؟ گفت انجمن ادبی. گفتم من هم بیایم؟ گفت بیا. رفتم و دیدم جمعی نشسته‌اند شعر می‌خوانند و شعر می‌شنوند و شعرهایشان را نقد می‌کنند. بعد از یکی دو هفته من هم انگار که دوست داشتم شعر بگویم. شعر گفتم و در آن جلسه خواندم. این‌طوری بود که وارد شعر شدم. آقای صابر بهداد که استاد ادبیات هستند، در دانشگاه هم‌کلاس من بود و ایشان بود که من را به سمت شعر راهنمایی کرد.

* ظاهراً در نیشابور هم انجمن دارید!

بله. ماجرای تأسیس این انجمن به این‌جا برمی‌گردد که چندسال در دبیرستان دخترانه تدریس می‌کردم. دانش‌آموزانم که می‌دانستند شعر می‌نویسم، گفتند کاش جلسه شعری بود که دور هم جمع می‌شدیم و شعر می‌خواندیم. گفتم شما راه بیندازید، من می‌آیم. آنها انجمن را راه انداختند و من هم هرهفته می‌رفتم. کم‌کم داشتم بازنشست می‌شدم و دیدم نمی‌شود این ‌جلسه را در دبیرستان برگزار کرد. بنابراین تصمیم گرفتیم جلسه را در جای دیگری ادامه بدهیم. کانون هنری سمیه را انتخاب کردیم و الآن بیست و چند سال است که هرهفته اینجا دور هم جمع می‌شویم و شعر می‌خوانیم و شعر نقد می‌کنیم. می‌توانم بگویم هرچه بانوی شاعر در نیشابور است، از این انجمن سر برآورده‌اند.

* یکی از دلایل پرشور بودن شعر در نیشابور شما هستید. خسته نمی‌شوید؟

خواه ناخواه حضور من در انگیزه پیدا کردن شاعران جوان تأثیر می‌گذارد. شعر من و نظرات من و نوشته‌های من پخش می‌شود و دیگران هم در نیشابور با آن برخورد دارند. همین باعث می‌شود که شاعران جوان به من مراجعه کنند و من هم تا می‌توانم در کنارشان هستم.

* درباره کنگره دفاع مقدس هم صحبت کنیم. جالب است در هفتاد سالگی هنوز در کنگره‌ها شرکت می‌کنید و این‌قدر نسبت به شعر شور و شوق دارید. چه شد که در این کنگره شرکت کردید؟

من فراخوان‌های شعری را همیشه دنبال می‌کنم و آنها را گروه ادبی‌مان می‌گذارم تا شاعران جوان در آن شرکت کنند. بچه‌ها که شعر می‌فرستند، می‌گویم من هم کنار شما شعر می‌فرستم تا ببینیم چه می‌شود. گاهی آنها برنده می‌شوند و من نه.

* پیش آمده همراه شاگردها در کنگره‌ای شرکت کنید و آنها از شما پیشی بگیرند؟

بله. حتی شده سه‌چهار نفری به اختتامیه یک کنگره دعوت شدیم که آنها اول و دوم شدند و من سوم. بعضی وقت‌ها آنها از خود من موفق‌تر هستند. من در سه چهار بخش کنگره دفاع مقدس شرکت کردم که در بخش عاشورایی آن برگزیده شدم. شعر عاشورایی‌ام انتخاب شد که کار خوب و متفاوتی بود. این شعر را تازه گفته‌ام و شاید پنج شش ماه است که نوشته‌ام. بهانه همین شعر هم همین کنگره‌ها شد. دیدم جایی نوشته بود که چه کسی می‌تواند با این موضوع شعر بنویسد؟ من هم نوشتم و خوب درآمد. گاهی این کنگره‌ها بهانه‌ای برای یک اتفاق خوب می‌شوند. همیشه نباید بنشینی که شعر سراغت بیاید. گاهی هم باید خودت سراغ شعر بروی.

* به نظر شما برگزاری کنگره‌ها منجر به خلق شعر خوب در آن موضوعات می‌شود؟

هم می‌تواند منجر به شعر خوب شود، هم نه. برگزاری کنگره‌های شعر آفت‌هایی هم دارد. نمی‌شود انکار کرد. اما بله می‌تواند این اتفاق بیفتد؛ هم از نظر اتفاقات ادبی، هم از نظر ارتباطات شاعرانه، هم از نظر سیاحتی و زیارتی. ضمن اینکه برگزاری این کنگره‌ها برای شاعران جوان و با استعداد خیلی خوب است. شما فرض کنید یک دانش‌آموز دختر که شعر می‌گوید، شاید هیچوقت نتواند به شیراز برود. اما برگزاری این کنگره‌ها کمک می‌کند که این دانش‌آموز و شاعر با استعداد، هم به مقبره حافظ و سعدی برود، هم به زیارت شاهچراغ. من بعضی وقت‌ها می‌گویم وقتی کنگره برگزار می‌کنید، فقط به فکر برگزاری اختتامیه نباشید.

این شاعر شاید تنها یک‌بار بتواند به شیراز بیاید؛ باید این فضا را فراهم کنند که شاعر بتواند به زیارت شاهچراغ، و دیدار حافظ و سعدی هم برود. همچنین فرصتی باشد که شاعران برگزیده با هم حرف بزنند و شعر بخوانند و ارتباطات ادبی شکل بگیرد. اما این کنگره‌ها آفت‌هایی هم دارند. آفتش این است که شاعر یک‌جانبه و محدود می‌شود. شما مجبور می‌شوی فقط در حوزه‌های آئینی و مقاومت و… شعر بنویسی. یعنی موضوع عاشقانه و موضوعات شخصی و آزاد در شعرت نمود کمتری پیدا می‌کند. چون از هر ده تا کنگره شعر، گاهی حتی یک کنگره هم با موضوع شعر آزاد برگزار نمی‌شود. این آفت این کنگره‌ها است.

* پس شاعران باید تلاش کنند شاعر جشنواره‌ای نشوند. خود شما به این آسیب توجه داشتید؟

بله. آخرین کتابی که من چاپ کردم اسمش «پیراهن بهار» است که انتشارات شهرستان ادب منتشر کرده است. این کتاب ۶۵ غزل دارد که همه آنها عاشقانه است. هیچ شعری غیر از شعر آزاد ندارد. ضمن اینکه من هنوز شعرهای آئینی یا کنگره‌ای را چاپ نکرده‌ام. یعنی بیشتر کار من شعر آزاد است. من دو کتاب در سال ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ چاپ کردم که یکی پیراهن بهار و دیگری هم «در ناگهان واژه‌ها» است که سوره مهر آن را چاپ کرده است. هردو آنها هم شعرهای آزاد است. بیشتر شاعرانی که در کنگره‌ها شرکت می‌کنند هم کار اصلی‌شان در شعر آزاد است، ولی ممکن است شعرت وابسته به موضوعات کنگره‌ها و جشنواره‌ها شود که این خوب نیست.

* کتاب آماده چاپ هم دارید؟

بله. یک کار آئینی دارم که مجمع شاعران اهل بیت (ع) از من خواسته که آن را برای انتشار آماده کنم. نزدیک ۱۰۰ تا شعر آئینی است که تا امروز آنها را چاپ نکرده‌ام. البته من شعرهای آیینی‌ام را در هیچ کتابی چاپ نکرده‌ام. امیدوارم این کتاب هم منتشر شود تا موضوعات شعرم کامل‌تر شوند. چون تا امروز هرچه از من منتشر شده، عاشقانه بوده است.

* راستی شعری را که در کنگره ملی دفاع مقدس برگزیده شد، بخوانید.

غزلی بود با عنوان «بیرقی تا افلاک» که خدمت شما می‌خوانم.

تا سبک‌تر بکشم بار غمی مبهم را

با غزل گریه، فراهم کنم این مرهم را

در عطشناکی آن روز، صلیبی گل کرد

دل به جوش آمد از آن داغِ نهان، زمزم را

جُلجَتا را به تماشای مسیح آوردند

و نشاندند به خاکستر غم مریم را

عاقبت حادثه‌ای سرخ، رقم خورد، چنان

که بلرزاند، غمش کنگره اعظم را…

صحبت از پیرهنی کهنه و پر اسرار است

گذری نیست به این راز، مگر مَحرَم را!

صحبت از جامه‌ی سرخی است رهاورد بهشت

که رها کرد، از آن بخت سیاه، آدم را

جامه‌ای بود که در پرتوِ خود، در آن بند

دور کرد از سر ذوالنون، شَبَحِ ماتم را

گاه پیراهن یوسف شد و از مصر رسید

برد از سینه آن پیر، هزاران غم را

این همان پیرهنی بود که در عاشورا

زینب آورد نشان داد بنی آدم را

سرخ، چون هیئت خورشید به هنگام غروب

می‌شناسند، به خوبی همه، این پرچم را!

بیرقی بود که از خاک به افلاک رسید

تا بخوانند به این بزم، همه عالم را!

یک جهان منتظرانیم، سواری برسد

بشکند هیمنه این شب نامحرم را…



منیع: خبرگزاری مهر

انتقاد به شکل برگزاری کنگره شعر دفاع مقدس؛ سخنرانی بله، شعرخوانی برگزیدگان نه!


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: حامد فلاحی‌راد، سومین سال متوالی است که برگزیده کنگره شعر دفاع مقدس شده است. او سال ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ در کنگره استانی شعر دفاع مقدس و امسال رتبه اول کشور را در بخش «میراث‌های ماندگار» این کنگره به دست آورده است.

به بهانه برگزیده‌شدن این شاعر در کنگره ملی شعر دفاع مقدس، سراغش رفتیم تا درباره مسیر شعری، تجربه حضور در کنگره شعر دفاع مقدس، چند و چون برگزاری کنگره ملی شعر دفاع مقدس در قزوین و … صحبت کنیم.

مشروح این ‌گفتگو را در ادامه می‌خوانیم؛

* آقای فلاحی‌راد، چندسال است شعر می‌گوئید؟

فکر می‌کنم به صورت حرفه‌ای چهار پنج سال است که حرفه‌ای‌تر کار می‌کنم ولی ده دوازده سالی است که شعر می‌نویسم. در این سال‌ها سعی کردم نگاهم یک مقدار نسبت به گذشته حرفه‌ای‌تر باشد.

* شما شاعر پرکاری هستید و شعرهای زیادی دارید که با بعضی از آنها در کنگره‌های شعر هم برگزیده شده‌اید. چرا به فکر انتشار کتاب نیفتادید؟

هم توفیقش نبوده، هم علاقه‌اش. علاقه‌ای به چاپ کتاب ندارم. به نظرم وضعیت بازار نشر خوب نیست و دلیل آن هم شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی است. آنچه که باید به گوش مخاطب برسد از طریق همین شبکه‌های اجتماعی می‌رسد و ضرورت انتشار کتاب در این زمانه کم شده است. از آن طرف بازار نشر هم وضعیتی بحرانی دارد و قیمت کتاب در آن خیلی بالا است. به همین خاطر تا به حال سراغ چاپ کتاب نرفته‌ام

* درباره کنگره ملی شعر دفاع مقدس صحبت کنیم. امسال در چه بخشی برگزیده شدید؟

در بخش میراث‌های ماندگار نفر اول شدم. من توفیق داشتم که سه سال متوالی جزو برگزیدگان این کنگره باشم. با این تفاوت که دو سال گذشته در کنگره استانی شعر دفاع مقدس برگزیده شدم، ولی این بار در کنگره ملی شعر دفاع مقدس برگزیده شدم که در قزوین برگزار شد.

* چون سه دوره متوالی در این کنگره برگزیده شدید می‌پرسم؛ شعر را برای کنگره می‌نویسید یا شعرهایی را که نوشته‌اید به کنگره‌ها ارسال می‌کنید؟

نه اتفاقاً. این‌طور نیست که برای کنگره شعر بنویسم. از آن جایی که خودم نسبت به مقاومت و دفاع مقدس احساس وظیفه دارم، همیشه درباره این موضوعات شعر می‌نویسم. همیشه موضوعی وجود دارد که ذهنم را درگیر کند و درباره آن شعری بنویسم. برای همین هر موقع که این کنگره برگزار می‌شود، من معمولاً از قبل چهار پنج شعر با همین موضوعات نوشته‌ام. مثلاً در ماه‌های پیش یکی از موضوعاتی که ذهنم را درگیر کرده بود، اعضا هلال احمر غزه بود که در میان بمباران‌ها جسد شهدا را جمع می‌کردند. این نوع موضوعات خیلی ذهنم را درگیر می‌کند و معمولاً به خاطر علاقه شخصی درباره آنها شعر می‌نویسم. وقتی کنگره‌ای برگزار می‌شود، اگر برای آن موضوع شعر داشته باشم، همین شعرها را می‌فرستم که گاهی به چشم می‌آیند و گاهی هم شعر دوستان بهتر از من است.

* نظرتان درباره برگزاری کنگره‌های موضوعی چیست؟ چون بعضی شاعران شعرشان کاملاً کنگره‌ای می‌شود و از بس به نیت برگزیده‌شدن شعر نوشته‌اند که زبان و بیان و حال و هوای شعرشان مصنوعی و کلیشه‌ای می‌شود. به نظرتان محاسن و معایب برگزاری کنگره‌های شعر چیست؟

خودم دوستانی دارم که کنگره‌ای شعر می‌نویسند، از آن طرف دوستانی هم دارم که شعر می‌نویسند و بعد اگر مناسب کنگره‌ای باشد برای آن ارسال می‌کنند. به نظرم تفاوت‌شان در این است که بعد از چندسال آن چیزی که ماحصل تو از شعر است، یک دفتر شعر است که تنها مورد پسند داورها است. تو به این دلیل که می‌دانی چه داورانی چه سلیقه‌ای دارند، شعرت را با متر و ملاک و خوشامد آنها تنظیم می‌کنی. منتها این شعر به نظرم ماندگاری ندارد. آنچه که شاعران کنگره‌ای می‌نویسند فقط به درد کنگره‌ها می‌خورد و این که جایزه‌ای ببرند.

اما آن‌کسی که با توجه به مسائل روزگار و دغدغه‌های خودش شعر می‌نویسد، شعرش حظ بیشتری دارد و بیشتر در خاطره جامعه ادبی می‌ماند. کسی که مردم را در نظر می‌گیرد، جامعه را در نظر می‌گیرد، لحظات و «آن» ‌های خودش را در نظر می‌گیرد، تفکری که نسبت به آن موضوع داشته را در نظر می‌گیرد، شعرش زنده است و همین زنده بودن، شور و حال بیشتری در مخاطب زنده می‌کند. من خودم ترجیح می‌دهم که جزو دسته دوم باشم. یعنی یک چیزی و موضوعی و اتفاقی من را به هم بریزد تا برایش شعر بنویسم. شعری که وقتی مخاطب آن را می‌خواند یا می‌شنود، بتواند با آن ارتباط برقرار کند. نوشتن تنها به خاطر جایزه درست نیست.

* این‌دوره از کنگره ملی شعر دفاع مقدس چه‌طور برگزار شد؟ چون آن‌قدر بدون سر و صدا برگزار شد که انگار نه انگار کنگره دفاع مقدس است. به یاد داریم که در سال‌های گذشته این کنگره خیلی بیشتر مورد توجه قرار می‌گرفت و نحوه برگزاری آن هم طوری بود که رسانه‌ها و جریان‌های ادبی و مردم را درگیر می‌کرد. شما که سه سال در این کنگره حضور داشتید، نحوه برگزاری آن را چطور ارزیابی می‌کنید؟

بدون تعارف شکل برگزاری کنگره شعر دفاع مقدس در این سه سال خوب نبوده است. کسانی که این کنگره‌ها را برگزار می‌کنند خیلی هم زحمت می‌کشند و خیلی هم دغدغه دارند، ولی با این کنگره‌ها خیلی کارمندی برخورد می‌شود. یعنی نگاه‌شان خیلی کارمندی است. از آن جایی که اولین مخاطب برگزاری کنگره و جشنواره و سوگواره و… مردم هستند و ما می‌خواهیم بهترین شعر را به مردم معرفی کنیم، فکر می‌کنم در نوع برگزاری کنگره‌ها هم باید مردم را در نظر گرفت. وقتی ساعت برگزاری کنگره را ساعت ۹ صبح روز یکشنبه قرار بدهیم، خواه ناخواه خیلی از مخاطبان ما سر کار هستند و نمی‌توانند در آن شرکت کنند.

از طرفی با توجه به اینکه سازمان‌های مختلف دست به دست هم می‌دهند تا یک کنگره شعر برگزار شود، هرکدام از این ارگان‌ها و سازمان‌ها یک سخنران به سخنران‌های اختتامیه کنگره اضافه می‌کنند که واقعاً برای مردم و حتی شاعران اذیت‌کننده است. در هر کنگره‌ای باید امام جمعه، استاندار، شهردار، رئیس اداره ارشاد و… صحبت کنند. این سخنرانی‌ها را کنار سخنرانی دبیر علمی و دبیر اجرایی کنگره‌ها بگذارید. واقعاً آنقدر تعداد سخنرانی‌ها زیاد می‌شود که دیگر وقتی برای شعرخوانی شاعران نیست. یعنی اولین اتفاقی که می‌افتد این است که خود شعر و شاعران در حاشیه قرار می‌گیرند. همان مخاطب‌هایی که خودشان را به کنگره رسانده‌اند هم چیزی جز سخنرانی گیرشان نمی‌آید.

* خود شما به عنوان برگزیده ملی کنگره شعر دفاع مقدس در اختتامیه این کنگره شعرخوانی داشتید؟

در سه سالی که برگزیده شدم، هنوز خودم در اختتامیه کنگره شعر دفاع مقدس شعرخوانی نداشته‌ام. امسال که برگزیده اصلی کنگره ملی بودم، باز هم شعرخوانی نداشتم. بیشتر شنوای سخنرانی مسئولان بودیم. در انتهای این جلسات هم معمولاً به دلیل اینکه وقت نیست، با عجله جوایز را می‌دهند و شاعران فرصت نمی‌کنند حتی پشت میکروفون قرار بگیرند. به نظرم در برگزاری کنگره‌های ادبی باید تجدیدنظری صورت بگیرد و شاعران در مرکز آن باشند.



منیع: خبرگزاری مهر