احوال حج/از مدینه‌تااُحُد؛ با قدم‌های زهرا و دردانه‌‌هایش(ع)


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حامد عسکری نویسنده کتاب “خال سیاه عربی” در ادامه روایت خود از سفر حج و نگارش سفرنامه‌اش گفت:

اگر مشرّف شدید مکه و مدینه، همت کنید کم بخوابید، شب‌ها شروع کنید قدم زدن؛ بالاخره در این هزاران قدمی که می‌روی یکی از قدم‌ها بر قدم رسول‌الله، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام رضا و حجةبن الحسن علیهم السّلام منطبق می‌شود.

اگر مشرّف شدید مدینه، یک بار تا کوه احد پیاده بروید، بلوار حمزه سیدالشهدا همان مسیری بوده است که حضرت صدیقه هر روز دست دو آقازاده‌اش(ع) را می‌گرفته و می‌رفته آنجا گریه می‌کرده است.

یک بار که قدم‌هایتان منطبق شود بس است و می‌فهمید چقدر نسخه اسلام شیعی، نسخه درستی است و چقدر دلارهای نفتی ممکنه تو را پوچ کند و برساند در تناقضی که حوله، حوله احرام است ولی باورت نمی‌شود جهان سرمایه‌داری حوله احرام می‌زند با برند دلچه‌گابانا، آدیداس، نایک، ورساچی و یکی بخر سه تا ببر و طرح تعویض و مسخره‌بازی‌هایی از این دست.

اگر حاجی هستی و این فیلم را در مکه می‌بینی؛ در ترافیک‌های مکه و بوق‌زدن‌ اتوبوس‌ها در تونل‌های منتهی به شعب ابی‌طالب منطقه عزیزیه یاد من بیفت یا اگر در خانه‌ات هستی و این فیلم را می‌بینی و دلت حج می‌خواهد الهی خدا به‌زودی نصیبت کنه؛ ولش کن اذیت‌تون نکنم…

 

 

.

انتهای پیام/+



منبع: خبرگزاری تسنیم

اسرار و حقایق نهفته در قبله


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ،‌ معمولاً این نویسنده‌ها بودند که در سال‌های پس از پیروزی انقلاب دست به قلم شده و سفرنامه‌هایی از سفر حج خود را وارد حوزه ادبیات کرده‌اند،‌ اما در این بین شاعرانی خوش ذوق نیز دست به قلم شده و تلاش کرده‌اند با لحن و بیان شاعرانه و با استفاده از روح لطیفی که شاعر از آن بهره‌مند است،‌ به روایت خود از منتهای عالم بپردازند.

یکی از این سفرنامه‌ها‌، سفرنامه «سنگ در سرزمین آینه‌ها» نوشته آرش شفاعی است. آرش شفاعی اگرچه بیشتر با شعر و شاعری‌اش در دنیای ادبیات شناخته شده است،‌ از قضا واسطه باز شدن پایش به خانه خدا نیز همین شعر و شاعری بوده است،‌ شفاعی در سال 83 شعری با مطلع «خلق چرخیدند چرخیدند تا کامل شدند» را برای کنگره سراسری شعر حج ارسال می‌کند که مقام نخست بخش شعر کهن را برای او به ارمغان می‌آورد و جایزه این بخش نیز سفر حج تمتع بوده است.

اما شفاعی در کنار شعر و شاعری یک روزنامه‌نگار است،‌ او در این سفرنامه تلاش کرده با زبانی ساده و قابل فهم تأملات و خاطرات این سفر را در لحظه ثبت کند. او خود در مقدمه اشاره می‌کند که به دنبال نوشتن سفرنامه نبوده،‌ بلکه بیشتر سعی کرده آنچه در لحظه حس می‌کند به قلم بیاورد.

 در بخشی از این سفرنامه می‌خوانیم:

قبیله قبله

آیا «قبله» فقط یک جهت است، یک نمود؟ یک نماد؟ یک اشاره؟ یک شعار؟ از کعبه و رازها و اسرارش، در حد و حدودی که فرصتش بود، گفتیم و دانستیم که باید جایگاه و تأثیرات کعبه را فراتر از متر و معیارهای مادی دید و دانست که در پشت این سنگ و پارچه اسرار شگفت‌انگیزی نهفته است که علم مادی و محدود به مکان و زمان در واکاوی و درک آن به جایی نمی‌رسد.

کعبه جایگاه طاهری است که خدا آن را برای پرستش انتخاب کرد و برای ساختن آن نیز انسانی طاهر را، که از دودمان شرک و کفر بریده و در عصیانی شعورمند و آگاهانه بت‌های شمشیرش را به تبر ایمان و باورش در هم کوفته بود، به خلیلی خود برگزید؛ هم خانه انتخاب خدا بود و هم خانه ساز.

کعبه نماد یکتاپرستی است، اما فقط در زبان اشارات و استعارات معنا نمی‌یابد خود دفتری است ناگشوده از هزاران هزار رمز و سرّ و دلیل؛ دلیل راه است و دلیل بسیاری از چراهای پاسخ نیافته.

کعبه هم علامت است و هم علت. علاوه بر جنبه نمادین و خاصیت جهت‌یابی آن برای هر گم‌گشته‌ای که در پیچ و خم «صراط‌ها» در پی صراط‌المستقیم است خود معناهای مکتوم دارد که جز علم‌الاسرار الهی به آن راهی ندارد.

برای قبله شدن، مهمتر از هر چیز همان راز و اسرار نگفته و نهفته باید در یک مکان باشد. آن مکان، باید به تمامی شرایط و ویژگی‌هایی داشته باشد تا لیاقت راهنمای صراط‌المستقیم شدن را دارا باشد شاید طهارت ازلی و دور بودن از شائبه‌های شرک و اتصال به سلسله پاکیزه نبوت و برآمدن به دست خاصان تنها جزئی از رازهای یک قبله باشد؛ در وجود قبله باید علت‌ها، چراها و چیستی‌های دیگری نیز باشد که علم انسانی به آن مرزها راه نمی‌یابد. راز قبله چون سرّ‌القدر و علم‌الحروف قرآن در سینه بقیه السلف‌انبیا و اولیای الهی، حضرت قائم آل محمد(ص) است و شاید در زمان ظهور حضرتش گوشه‌ای از رازها و اسرار قبله بر اهل زمین مکشوف شود؛ آن روزی که صفحه‌های ناگشوده علم آسمان و زمین به انگشت سحرآفرین علم‌الامام‌(ع) گشوده شود و مردمان به حکمت‌هایی دست یابند که در صندوق اندک جای دانش آنان نمی‌گنجید.

حج 1404 ,

به هر روی آنچه ما می‌دانیم این است که قبله معنادهنده و کامل‌کننده عمل مسلمان است نیت است در صورتی کاملاً نمادین و معنادار.

مسلمان اگر حتی نیت عبادت کند و عمل خود را نیز خالص کند. در صورتی که در مدار جهت‌گیری رسول الله(ص) قرار نگیرد و درست در جهتی که او و خدایش خواسته‌اند قرار نگرفته باشد، ناقص‌العمل است و عبادتش به پشیزی نمی‌ارزد، قبله هم جهت می‌دهد هم معنا؛ تویی که در مسیر و مدار قبله ایستاده‌ای عمل خود را از جهت‌گیری‌های مادی و شخصی خالص می‌کنی نه به شرق روی می‌آوری و نه به غرب طاهر و پاکیزه روی بر آستانه صاحب صراط‌المستقیم می‌کنی.

مکان قبله، چه کعبه و چه مسجد‌الاقصی، هر دو پایگاه‌های تاریخی استقرار توحید و شاهد تلاش، عرق‌ریزی، خون دل خوردن و شهادت انبیای الهی بوده است و بر خاک پاک این دو مکان شریف، که دو عمود استواری هستند که خیمه تاریخ بشر بر استواری آنان فراز شده است، بهترین بندگان خدا با دهان‌هایی طاهر از هر چه زیاد او خلق را به سوی خالق خوانده‌اند و شعار توحید و بندگی در خشت خشت آن رسوخ کرده است و علاوه بر اینکه اساس این دو جایگاه شریف بر طهارت از شرک بنا شده است در طول تاریخ نیز، شاهد کشمکش دائمی میان جبهه کفر و توحید شیطان و الله و اهورا و اهریمن بوده است.

مسجد«ذوقبلتین» پیش از آنکه یک مکان تاریخی و نشانگر و یادبود یک رویداد مهم تاریخ اسلام باشد، صورت همیشه پایداری است بر این سؤال لجوج که در ذهن خداپرستان موج می‌زند قبله چیست؟ و چرا اگر نباشد انگاری هیچ چیز نبوده است؟ 

بر پله‌های مسجد که بالا می‌روی و به داخل آن وارد می‌شوی و در دو سوی آن و در تقابلی معنادار، روبه روی هم، دو قبله را می‌بینی که یادآور رویداد تاریخی تغییر قبله به دستور حضرت حق از مسجد الاقصی به مسجد‌الحرام است، برای چندی به ذهنت می‌رسد که آیا این دو قبله رو در روی هم ایستاده‌اند؟ 

خوب که می‌نگری می‌بینی این تقابل بر خلاف دیالکتیک‌های مادی معروف و مشهور «ضد» هم نیست، برای کاستن از تأثیر یکدیگر نیست، این نیامده است تا آن را خنثی کند، مانند همه دوتایی‌های دنیا تعادل در اینجا به معنای آن نیست که «الف» آن قدر رشد بیابد تا «ب» کم شود. تأثیرهای اسیدی و بازی ندارند که هر چه از این یکی کم شود بر آن یکی افزوده شود و بالعکس. این روبه روی هم ایستادن به معنای آن نیست که این یکی در برابر آن یکی قد بکشد و بگوید من آمده‌ام تا تو بروی اینجا تقابلی در کار نیست اینجا تکامل است. مسجد‌الحرام و مسجد‌الاقصی دو قبله‌اند و هر دو معراجگاه رسول و دو مکانی در چشم و دل اهل توحید مکانتی استوار و بی‌مانند دارند و هیچ چیز و هیچ مکانی به جایگاه و پایگاه والایشان نمی‌رسند. هر دو یادآوران بهشت مینوی الهی و مورد توجه و عشق فرشتگان و فرشته خویان تاریخ هر دو جهتی به سوی حق و حق‌طلبی و هر دو شهادت‌گاه بهترین‌های امت به توحید و نبوت و ولایت.

پیامبر معراج رمزآلود باشکوه و ملکوتی خود را از این یکی آغاز کرد و از آن یک به دروازه‌های عرش الهی صعود کرد و فرزند او نیز که منتقم خون همه شهدای راه حق است می آید تا انتقام خون زکریا تا حسین را از مسجدالحرام آغاز کند و با نماز معنوی و تاریخی در مسجدالاقصی پیروزی مستضعفان را بر مستکبران، در چارسوی عالم فریاد کند در مسجد ذوقبلتین بر مظلومیت قبله اول خون می‌شوی و از چشم دل می‌چکی…»

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

اظهار ارادت یک سودانی به امام خمینی در مسجدالحرام


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، دهه 90 را باید دهه سفرنامه‌های تازه درباره حج دانست؛ در این دهه، نویسندگان بسیاری به حج مشرف شده و خاطرات خود را از این سفر فراموش‌نشدنی روایت کرده‌اند.

یکی از آثار منتشرشده در این زمینه در دهه 90، «دو شهر عشق»، سفرنامه حج محمدحسین قدمی است که در سال 1398 از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد. قدمی در این اثر تلاش کرده است تا با زبانی طنز به روایت اتفاقات رخ‌داده در سفر حج بپردازد.

در بخشی از این سفرنامه می‌خوانیم:

«قبله»

با احترام وارد می‌شویم؛ زیارتی مجدد. کعبه زیر باران و بارش نور شست‌وشو می‌شود. پروژکتورهای قوی بر گنبد و گلدسته‌ها می‌تابند. چرخش منظومه‌وار حاجیان سفیدپوش به گرد کعبه و آمدوشد نهری سپید از آدم‌های خداپرست، چه ابهت و چه عظمتی! به‌راستی انسان را میخکوب می‌کند.

قرار برگشت را می‌گذاریم و از هم جدا می‌شویم و من، تنها، تکیه بر ستون. تنهایی فرصتی است تا کتاب دل را مرور کنی. پنجره ذهن را می‌گشایم و محو قبله می‌شوم. یعنی همین‌جا بود که امام حسین(ع) حج خود را نیمه‌کاره رها کرد و به دشت بلا رفت؟ در تاریخ آورده‌اند، آن روز که قصد ترور آقا را در حرم داشتند، رو به صحابه کرد و گفت: «نمی‌خواهم به حرم خدا بی‌حرمتی شود. ای مردم، مرگ برای فرزندان آدم همچون گردنبندی است زیبنده و زیبا بر گردن دختران جوان.»

حضرت مهدی(عج) هم هرسال به دیدار خانه خدا می‌آید و حج می‌گزارد. به وقت قیام هم از کنار در همین کعبه به پا می‌خیزد و گردن ناکسان را می‌زند و به داد بی‌کسان می‌رسد؛ با پشتیبانی همه پیامبران، آخر اینجا خانه همه است.

به طواف خانه می‌روم و اقامه دو رکعت نماز برای پدر و مادر و دوستان ملتمسی زیر ناودان طلا…

و اما دیده‌ها و شنیده‌های طواف:

بنده‌خدایی را دیدم که پرچم جمهوری اسلامی ایران و عکس امام(ره) را به دیوار کعبه می‌مالید و تبرک می‌کرد. خواستم بپرسم از کدام گوشه جهان آمده که این‌چنین عشق و عطشی دارد… اما سیل جمعیت مجالم نداد.

وقت نماز یک سودانی کنارم نشست. در نگاه اول مرا شناخت:

ایرانی، امام خمینی؟

بله.

در آغوشم کشید و اظهار ارادت به امام و انقلاب کرد. به یاد حرف رهبر می‌افتم که این انقلاب بی‌نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته نیست. زبانمان مشترک نبود، مطالبی دست‌وپا شکسته ردوبدل شد. تقلا می‌کرد مطلبی را بفهماند اما فقط کلمه خمینی را می‌فهمیدم. یک نفر به کمک آمد و گفت: می‌گوید خمینی دوازده سال دارد. می‌پرسم یعنی چه؟ عمر انقلاب را می‌گوید؟ ولی نه، حرفش این بود که ابتدای انقلاب، دوازده سال پیش خداوند به او فرزندی عطا کرد که نامش را خمینی گذاشته و خمینی اکنون دوازده‌ساله است.

در صف پنجم نماز جماعت جا می‌گیرم؛ درست روبه‌رو، در چند قدمی حجرالاسود. اینجا تنها جایی است که روبه‌روی هم نماز می‌خوانند؛ گرداگرد کعبه زن و مرد مختلط. باورتان نمی‌شود اگر بگویم یک زن و شوهر کنار هم در نماز جماعت شرکت داشتند…

بگذریم. شرطه‌ها با گفتن «الصلوة، الصلوة» از ادامه طواف جلوگیری می‌کنند، ولی چند نفر سمج بی‌ملاحظه برای یک بوسه دیگر از حجرالاسود همچنان اصرار و التماس و پافشاری می‌کنند. کسی نیست به این خروسان بی‌محل بگوید:

کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود

حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست

عربی با یک کاسه می‌آید؛ با ماده‌ای به رنگ قهوه‌ای و به سفتی حنا چنگ می‌زند و به سنگ‌های اطراف در کعبه می‌مالد و صیقل می‌دهد. لابد این هم یک جور اعتقاد است…

 

آخرین اذان گفته می‌شود و منادی می‌گوید: «استووا وَاعْتَدِلوا و اسْتَقیموا» و تکبیر مکبر و… حمد طولانی و بی‌بسم‌الله؛ شاید در دل و قنوتی به اندازه هشت رکعت نماز ظهر و عصر ما. به قیام متصل به رکوع که می‌رسد: ربنا و لک الحمد.»

 انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

احوال حج_۲۵/ همسرم آمد و گفت: یک حج از حضرت رقیه(س) گرفتم


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حامد عسگری نویسنده کتاب خال سیاه عربی در ادامه روایت خود از سفر حج گفت:

حج اصلا مسئله من نبود؛ معتقد بودم اگر پولی داشتم 10بار هم که شده برم کربلا ولی حج نرم. گزاره‌هایی هم مثل یمن و وهابیت این عزم را جزم‌تر کرده بود. طوری که اگر میلیاردر هم می‌شدم شاید برای رفع تکلیف به حج می‌رفتم.

والدین همسرم از 15سال قبل برای حج ثبت‌نام کرده بودند. پدر خانمم بیمار شد و با نظر پزشک از سفر منع شد. مادرخانمم هم گفت تنهایی حج نمی‌رم.

همسرم گفت فیش را به من بدهید تا به حج بروم و قبول کردند.

کلاس‌های حج شروع شد و بعد از هرکلاس و دوره از تنها گذاشتن من و بچه‌ها ابراز نگرانی می‌کرد.

در میان این رفت‌وآمدها برای ضبط کلیپی به سوریه دعوت شدم؛‌ به دلایلی حضور ما طولانی شد و درخواست کردم با هزینه شخصی خانواده را به سوریه ببرم.

چند روزی که آنجا بودیم، شب‌ها به اتفاق گروه به حرم حضرت رقیه می‌رفتیم. شب آخر همه از حرم بیرون آمدیم اما همسرم نیامد. حرم خالی شده بود اما خبری از همسرم نبود. حدود 40 دقیقه بعد با چشمانی سرخ از گریه بیرون آمد؛ گفتم چرا انقدر دیر؟ همه را معطل خودت کردی؟ زل زد در چشمانم و گفت: از خانم برایت یک حج گرفتم! نگفت دعا کردم، گفت گرفتم!

مدتی بعد، قرار بود از خانه خودمان به خانه پدرهمسرم بروم، تنها بودم، تلفن زنگ زد و گفت: آقای عسگری؟ گفتم بله؟ گفت حج می‌آیی؟

گفتم حج اسم برنامه‌ای است؟ گفت نه بابا حج تمتع؛ گفتم من حامد هستم، عسگری. گفت بله حامد عسگری شاعر نویسنده روزنامه نگار. فک من قفل شد. گفت تا اذان صبح پاسپورت را برایم بفرست و قطع کرد.

یک طرف سرم می‌گفت قسط وام‌، کارها، قول‌ها و یک طرف دیگر می‌گفت خره برو وگرنه 15سال باید منتظر بمانی. بعد با کدام پول می‌توانی حج بروی؟ الان 36 ساله هستی و توان دویدن و رمی‌کردن داری بعدا معلوم نیست قسمتت شود. در این نزاع نهایتاً سمت موافق سرم برنده شد و گفتم می‌آیم.

 

.

 

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم